مهرداد لقمانی
برای پاسخ به اینپرسش نخست باید پرسید روشنفکری به چه معنی است؟ آیا روشنفکری یک شغل و طبقه اجتماعی است و یا اینکه نتیجه ومحصول تلاش فکری و تبادل اجتماعی فرد در جامعه است. در این نوشتار سعی بر این است که روشنفکری از زاویه تبادل در دنیای مدرن کنونی مورد تحلیل قرار گیرد.
روشنفکری عبور تفکر از مرز قبیله گری و ورود به شهریت و تکثر گرایی است. از این زاویه میتوان گفت که روشنفکری محصول پروسه اهلی کردن بعد احساسی انسان توسط خرد و تحدید آن توسط اخلاق است. اخلاقی که میزان ارزشهای آن آزادی دیگری، گرامی داشتن اختلاف نظر و پاسداشت و اشاعه پرسش گری است.
از سوی دیگر فلسفه، بنیان پرسشگری است. علوم نیز زاییده سنت پرسشگری و تشکیک در دانستههای روز است، سنتی که با به چالش گرفتن دایمی قوانین و نظم موجود، محرک اصلی پیشرفت است. علوم نوین بر ستون فلسفه ایستادهاند، به بیان دیگر زیر بنای دانش مدرن، بر مبنای مفاهیم، ساختارهای عقلی و نگرش انتقادی و حقیقتجویی بنا شده است.
تفکر، پرسشگری و نقد ابعاد و الگوهای تبادلی جامعه یکی از شاخصه های مهم روشنفکری است. منظور از الگوهای تبادلی جامعه مدل کنش افراد بر اساس ساختار قراردادهای سنتی، قانونی، فرهنگی و دینی است. به عبارت دیگر الگوهای تبادلی مدلی برای ارتباطات و کنش افراد جامعه در ابعاد مختلف و در نهایت تعیین کننده ساختار قدرت در جامعه است. این الگوهای تبادلی معیار نظم و معنی دهنده به جامعه و فرد هستند. باید به این نکته توجه کرد که وجود الگوهای تبادلی به خودی خود تضمین کننده بهروزی فرد در جامعه و تضمین کننده تغییر نیستند. در واقع بدون پرسشگری و نقد مداوم این الگوهای تبادلی، تغییر و فراگشتی آنها به نحوی که فراهم کننده رشد وپویایی افراد جامعه باشد ممکن نیست.
پرسشگری در مورد الگوهای تبادل به ناچار به چالش ساختار قدرت ونهادهای منتفع از آن میانجامد. بنابراین زاویه داشتن با نهادهای قدرت و سنت نه به عنوان یک پیش نیاز بلکه به صورت یک امر زاییده از پرسشگری مطرح میشود. به کلام دیگر قبل از چالش نهادهای سنت و قدرت باید در مورد وضعیت موجود اندیشید و با فهم آن مرزبندی ها و باید و نبایدها را مورد سوال قرار داد.
تقدم فهم بر نقد یکی از مولفههای مهم اندیشه ورزی و روشنفکری است. نقد بدون فهم نتیجهای جز اغواگری و جدل ندارد. نمی توان منتقد بود ولی تولید اندیشه نکرد و فهم کاملی از مدلهای تبادلی جامعه مورد نقد نداشت. به کلام دیگر نقد زاییده تفکر و نتیجه پرسشگری است. از روی دیگر نفی نقد و سرکوب آن، به هر بهانه ای، موجب به هدر رفتن سرمایه فکری و اظمحلال پرسشگری خواهد شد.
روشنفکری و عملگرایی
روشنفکری بدون توجه به نتایج عملی آن میتواند فاجعه آفرین باشد، فجایع قرن گذشته و در مورد ما ایرانیان ، تجربه انقلاب، نمونه بارزی از نتایج هولناک اندیشه ورزی غیر مسولانه است. این نقیصه بزرگ موجب می شود تا نخبگان جامعه بدون قبول مسولیت مروج ایده هایی شوند که نه تنها بهروزی شهروندان و رشد جامعه را در پی نداشته باشد، بلکه به محدودیت آزادی های فردی و اجتماعی و سرکوب و سلطه استبداد ختم شود. ایده ورزی بدون اگاهی از نتایج آن غیر اخلاقی است و همچون دنبال کردن سراب در بیابان است. این رویه نخبگانی را تحویل جامعه میدهد که فهم مفاهیم و قبول مسئولیت دغدغه اصلیشان نبوده و فاقد درک عمیق و لازم برای پیشقراولی جامعه در بزنگاههای تاریخی خواهند بود. هیچگاه در تاریخ ما این نقیصه بیش از انقلاب ۵۷ به کشور ما صدمه نزد. فعالان سیاسی بعضا فاقد درک تاریخی و اجتماعی درست از جامعه خود بودند. این کمبود به علاوه نداشتن فهم اقتصادی و فلسفی و ناپایبندی به اخلاق سیاسی،در کنار اعتماد به نفس فراوان ناشی از انرژی انقلابی جامعه جوان و خواهان تغییر ، ترکیب هولناکی را پدید آورد که باعث غفلت کامل نخبگان و جامعه مدنی از پیامد پیروی کورکورانه از کاریزمای رهبری انقلاب شد.
این کوتاهی و عدم درک، در نهایت فضای سیاسی را به طور کامل به خشونتطلبان وا گذاشت و با قهر سیاسی جاده را برای ماشین خشونت و استبداد باز گذاشت. در سال ۵۷ بسیار پیش از آنکه حکومت قبلى قدرت را رها و کشور را به دست موج انقلاب بسپارد، اکثر روشنفکران و نخبگان رسالت خود را در فهم جامعه، ساختار قدرت و پایدارى به اخلاق فراموش کرده بودند.
بنابراین لازمه روشنفکری، اندیشه ورزی اخلاقی و مسئولیت پذیری در قبال پذیرش و اجرای تغییر است. به کلام دیگر تغییر بنیانهای تبادل جامعه نباید به کوچک شدن فضای تبادلی و حذف شهروندان از دایره آن بیانجامد. سنت پرسشگری و درک و ایجاد مفاهیم و قبول مسولیت مهمترین دستاورد روشنفکری اخلاق مدار و پیشنیاز ایجاد تحول مثبت است. فهم و تبیین نقش فرد در جامعه و رابطه او با قراردادهای اجتماعی یکی از نخستین گامها در مسیر بازگشایی مسیر تنفس جامعه مدنی است. این مهم در کنار شناخت و ایجاد مفاهیم بر پایه جهانبینی تغییرپذیر، حقیقتجو، ضدخشونت و دگرپذیر پیش نیازهای ایجاد بستر مناسب برای شکلگیری کنش مدنی که به ایجاد فرهنگ مردمسالاری منجر شود، هستند.
بنابراین مهم ترین وظیفه روشنفکر، در کنار به چالش گرفتن مرزهای تبادل ، آشنا کردن شهروندان با مسولیت شهروندی و سوق دادن آنها به سوی پذیرش و تعهد به اجرای مسئولیت های خود در قبال جامعه و دیگران است. در واقع آنچه مهم است مفهوم انسان و ارتباط او با دیگری است. زیرا آنچه انسان را به موجودی اجتماعی و شهروند ارتقا می دهد، ارتباط و تبادل با دیگران است. دیگرانی که شناسایی شان لازمه پیش نیاز ایجاد هرگونه ساختار حقوقی برای مدیریت جامعه است. در سال ۱۹۴۷ هنگامی که مدیر سازمان تازه تاسیس یونسکو از مهاتما گاندی تقاضا کرد تا به گفتمان حقوق بشر کمک کند، او پاسخ داد که “من از مادر بیسواد ولی عاقل خود آموخته ام که آنچه ما را محق به حقوق خود و حفظ آن میکند انجام درست مسئولیتهای خود است. ما وقتی سزاوار زیستن می شویم که وظیفه خود در قبال شهروندی جهان را انجام دهیم.” از همین روی است که تربیت مدنی و آگاه ساختن مردم با تکلیف شهروندی خود مهمترین وظیفه روشنفکران است.