ژاک الول
این مقاله ترجمهای است از:
ترجمه سید احمد موسوی خویینی
در پژوهشهای قبلیام دربارۀ تکنولوژی، اصطلاحِ تکنولوژی را به منزلۀ مفهوم بهکار گرفتم اما آن را تبیین نکردم؛ همین امر موجب شد سوءفهمهای بیشماری پیشآید. به نظرم میآمد ویژگیهای مشترکِ تکنولوژیهایی که در انواعِ حیطهها بهکار میروند، به اندازهای است که میتوانیم مفهومی کلی از آنها استنتاج کنیم. کسی هرگز «ایدۀ مثالیِ سگ» را ندیده است، اما همه میدانیم که میانِ انواعِ سگهای اسپانیل، باکسِر، گِرِیت دِین، پِکینِس و پینچِر، علی رغمِ تمامِ تفاوتهایشان که باعث میشود آنها را کاملاً از یکدیگر بازشناسیم، ویژگیهای مشترکی میتوانیم بیابیم، تا حدی که کلمۀ سگ را برای همۀ آنها بهکار میبریم. اصلاً نمیخواهم واردِ بحث و جدل دربارۀ کلیها شوم. همینطور ادعا نمیکنم که جایی در آسمانها، ایدۀ مثالیِ انضمامیای از تکنولوژیِ مطلق، به نحو نفسالامری، حاضر است. ادعای من این است که میتوانم، به نحو علمی، پدیداری بسازم متشکل از ویژگیها و روابطِ درونیِ پدیدارهایی که عموماً در جامعهمان به آنها پدیدارهای تکنولوژیک میگوییم. زیرا این جامعه، که تکنولوژی در آن مسلط شده، اولین جایی است که مفهومِ تکنولوژی را در خود دارد. امروزه بعضی افراد میگویند «تکنولوژی» وجود ندارد و فقط تکنولوژیهای متکثر را میتوانیم تشخیص دهیم. اما چنین تصوری محصولِ درکی سطحی از واقعبینی و تصوری آشکارا غیرسیستماتیک است.
تکنولوژی بهمنزلۀ مفهوم ما را قادر میسازد که مجموعهای از پدیدارها را درک کنیم، پدیدارهایی که ناپیدا هستند، حتی جاییکه تکنولوژیها آشکار و ادراکپذیرند. مفهومِ تکنولوژی را ناگزیر باید درک کرد، با این حال، این مفهوم به خودی خود، به هیچ وجه مفهومی روشن و بسیط نیست. همچنین، مفهومِ تکنولوژی متضمنِ وجودِ سیستمی تکنولوژیک نیست. نمیخواهیم به مسئلۀ تعریفِ تکنولوژی بازگردیم، اما میخواهیم در خاستگاهِ این مفهوم نظر به واقعیتِ مدرن، مداقه کنیم.
اصطلاحهای «تکنیک» و «تکنولوژی» تعدادِ بسیار زیادی از پدیدارها را در بر میگیرند و معانیِ متعددی دارند. دشواریِ بحث این است که این معانی به واقعیتهای متنوعی اشاره میکنند: واقعیتهای انضمامی (تکنولوژی موتور درونسوز)، موضوعات پژوهش علمی، و سرانجام، لایههای تکنولوژیهای گوناگون در زمان. به نظر میرسد مردم ابتدا از «تکنیک» سخن میگفتند و این اصطلاح را سازگار با معنای ریشهشناختیاش بهکار میبردند و منظورشان نحوۀ خاصِ انجامدادنِ کاری، فرآیندی یا مجموعهای از فرآیندها بودهاست. از این رو، دیدرو از «تکنیکِ متناسب با هر نقاش» سخن میگفت. اما خیلی سریع، به موازاتِ مسلطشدنِ ماشین و کاربردِ صنعتیِ آن، اصطلاحِ «تکنیک» (و سپس اصطلاحِ «تکنولوژی» به زبان انگلیسی) را برای نامیدن فرآیند ساختن ماشینها و بهرهبرداری کردن از آنها بهکار گرفتند.
مردم اکنون بیشتر از صیغۀ جمعِ این اصطلاح [تکنولوژیها] استفاده میکنند. علمی که تکنولوژیها را مطالعه و بررسی میکند، در زبان فرانسه technologie و در زبان انگلیسی technology مینامند. این علم شامل توصیف و تحلیل این تکنیکها/تکنولوژیها (techniques در زبان فرانسه و technologies در زبان انگلیسی) میشود تا تاریخ آنها را پی بگیرد و راههایی برای بهبودشان جستجو کند. در انتهای قرن نوزدهم، علمِ تکنولوژی به پنج شاخه تقسیم شد. این تقسیمبندی کاملاً نشان میدهد که در آن زمان چه چیزهایی را تکنولوژی (یا تکنیک) میدانستند. این پنج شاخه عبارت بودند از: مواد خام؛ فرآیندها و ماشینهایی که مربوط به خانه میشوند (بهعلاوۀ پوشاک و خوراک)؛ بهداشت و سلامت؛ نور و گرما؛ ابزار و وسائل.
دانشمندان خیلی زود میان ابزار و منابع انرژی تمایز گذاشتند. بنابراین طبقهبندیِ تکنولوژیها اینطور شد: آلات و ابزارها؛ ماشینها؛ دستگاهها. ابزار و وسائل سیستمهایی مادی هستند که به افزایش کارایی اَعمال انسان کمک میکنند. بهویژه، آنها باعث میشوند انسانها به پدیدارهایی دسترسی پیدا کنند که شدتشان ضعیفتر از آن است که مستقیماً بر حواس تأثیر بگذارند (نظیر ابزارهایِ اندازهگیری)، همچنین
آنها شدتِ تلاشهای انسانی را چند برابر میکنند. از منظر تکنولوژیک، ویژگی این ابزارها و وسائل این است که انسان مستقیماً آنها را بهکار میگیرد. ماشینها سیستمهایی مادی هستند که در اَعمالی که انسان نمیتواند به خودیِ خود انجام دهد، عمدتاً به سبب اینکه آن اعمال به انرژی بسیار زیادی احتیاج دارند، جایگزینِ انسان میشوند. در نهایت، اصطلاحِ مبهمِ «دستگاهها» اشاره میکند به ماشینها و وسائلِ پیچیدهای که مقدارِ اندکی انرژی مصرف میکنند. طبیعتاً در هر حیطهای، ترکیبی از ابزارها، ماشینها و وسائل وجود دارد تا عملکردها درست انجام شود. بنابراین، تقسیمِ کار تعدادِ تکنولوژیها را افزایش میدهد، تکنولوژیهایی که به نوبۀ خود، ماشینها را تولید میکنند.
در نتیجه، تکنولوژی دیگر به منزلۀ عملیاتی تفکیککننده در نظر گرفته نمیشد، بلکه به منزلۀ «مجموعهای از موجودات بیجان یا استثنائاً جاندار در نظر گرفته میشد که سامان یافته است تا در اجرای دستهای از عملیاتها که انسان آنها را مشخص میکند، جایگزین او شود.» بنابراین تکنولوژی دو خصیصۀ جدید مییابد: اولاً، دیگر مربوط به جنبهای از جنبهها، یا کنشی از کنشها نمیشود، بلکه مربوط به یک کل، یک دسته، یک مجموعه است. این اصطلاح پیش از همه به ماشینهایی اشاره میکند که قرار است جایگزین انسان شوند. و میتوان موارد زیر را از میان این ماشینها تمیز داد: آنهایی که انرژی را فراهم میآورند؛ آنهایی که انرژی را بهکار میگیرند (ماشینهای قدرت که در عملآوری مواد جایگزین انسان شدهاند)؛ و آنهایی که مربوط به اطلاعات میشوند (ماشینهای عملیاتی که در عملیات ایجاد، تغییر شکلدادن، یا ارسال و نشر اطلاعات جایگزین انسان شدهاند). در این سطح، «تکنولوژی» بهندرت به عملیات صنعتی اشاره میکند.
مراحلِ تکنولوژی را بهسادگی با مراحلِ رشدِ صنعتی مقایسه کردهاند. مراحلِ رشدِ صنعتی را [شیوههای] تولید انرژی معین کردهاست. از این رو، ناظران از «انقلابِ صنعتیِ نخست» سخن میگویند که خصیصهاش استفاده از ذغال سنگ به منزلۀ منبع نیرو و استفاده از ماشینهایی بوده است که برای استفاده از ذغال سنگ ساخته شده بودند. بعد از این مرحله، انقلابِ صنعتیِ دوم است که خصیصهاش الکتریسیته است. مرحلۀ سوم لرزه در جهان انداخت: استفاده از انرژیِ اتمی. اما اکنون چندین سال است که از انقلابِ صنعتیِ چهارم سخن میگویند: انقلابی که رایانه رقم زده است. واضح است که اکنون گامی دگرگونکننده برداشتهایم، چون این مرحله دیگر نوعی تغییر یا پیشرفت در منابع نیرو نیست. عاملِ اصلی این مرحله گسترشِ انرژیِ بالقوه یا بهرهبرداریشده نیست، بلکه عامل اصلی آن دستگاهی است که در سازماندهی، اطلاعرسانی، بهخاطرسپاری و در تمهیدِ تصمیمسازی بهکار گرفته میشود تا در شمارِ کثیری از عملیاتهای فکری، جایگزین انسان گردد.
تمام مراحلِ فوق را مربوط کردهاند به استفاده از ماشینها و تکنولوژیهای خاص. اما در اینصورت، تکنولوژی را به منزلۀ واقعیتی در نظر گرفتهاند که مستقل از فعالیتهای کمابیش ارتقاءیافته، و مستقل از ماشینها است. [درست است که] تکنولوژی به مثابۀ یک کل، در نسبت با تکنولوژیهای منفرد، خصیصهای عام دارد، اما از حیطۀ کاربردِ ماشین بیرون نمیرود. با وجود این، خیلی زود، معنایی نو ظاهر شد. هر روز روشنتر میشد که این تکنولوژیها و ماشینها پیامدهای گستردهای برای رفتارِ انسان و سازماندهیِ اجتماعی دارند. افراد شروع به صحبت کردن از «جامعۀ تکنولوژیک» کردند. آنها با استفاده از «تکنولوژی» در معنایی وسیعتر، شروع کردند به مطالعۀ ماشین، نهتنها فینفسه، بلکه از جنبۀ نسبتهایش با انسان و جامعه. (در اینجا نمیخواهیم دربارۀ این علوم اجتماعیِ تکنولوژی که در قالبِ «جامعۀ صنعتی» مطالعه میشود، مداقه کنیم).
با وجود این، در آن زمان، یعنی بیست سال قبل، اصطلاحِ «تکنولوژی» به این معنای خاص محدود بود: مطالعهای علمی دربارۀ فرایندهای تکنولوژیک بدون هیچ ارجاعی به ابعادِ اجتماعی. بحث دربارۀ این ابعاد در جامعهشناسیِ ماشین یا جامعهشناسیِ تکنولوژی دنبال میشد. با این حال، مفهومی جدید پیدا شده بود. از طرفی، ظاهراً میشد تکنولوژی را به نحوی بسیار وسیع تعریف کرد؛ یعنی با واژگانی که از زمانِ پیدایشِ تکنولوژی، تلویحاً ویژگیِ تعیینکنندۀ آن بوده است: کارایی. در چنین وضعی، میتوانستند بگویند که تکنولوژی عبارت است از مجموعهای از وسایل که در زمانی خاص، مطلقاً بیشترین کارایی را دارند. بدین ترتیب میشد تکنولوژی را از ماشین جدا کرد. زیرا غیر از تکنولوژیهایی
که وابسته به ماشینها بودند، تکنولوژیهای بسیار زیادِ دیگری هم وجود داشتند، مثلاً تکنولوژیهای ورزشی.
بهعلاوه، این تعریف مزیتی برجسته داشت. این تعریف به یادمان میآورد که تکنولوژی از وسایل ساخته شده است، تمامی وسایل، اما تمرکز ما فقط میتواند بر آن وسایلی باشد که در هر زمان، کاراترین وسایل شناخته میشوند، زیرا کارایی همانا معیار انتخاب و پیشرفتِ تکنولوژیهاست. به بیان دیگر: هرجا تحقیقی دربارۀ وسایل نو یا بهکارگیریِ وسایل نو، از جنبۀ ملاکِ کارایی، مطرح باشد، میتوان گفت که تکنولوژی مطرح است. تکنولوژی با ابزارهای مورد استفاده یا با حیطهای از کنش (پوشاک، حمل و نقل، غیره) تعریف نمیشود. تکنولوژیهایی کاملاً انتزاعی وجود دارند (مثلاً تندخوانی). با این حال، همین اصطلاح، هم برای اشاره به تکنولوژیهای مکانیکی منفک از یکدیگر بهکار گرفته شد و هم برای اشاره به تکنولوژی در معنای اخیر.
آمریکاییها میان سه اصطلاح technics، techniqu، و technology مُرددند. آنها مکرراً اصطلاح «technology» را برای اشاره به چیزی بهکار میگیرند که فرانسویها technique به معنای عام میخوانند – همان معنایی که اکنون تعریف کردیم – و نه برای اشاره به علمِ «تکنیکهای (techniques)» مکانیکی (در زبان فرانسوی). اما واژۀ technology به گسترهای در حد گوناگونی و پیچیدگیِ خودِ این پدیدار دست نیافته است. پژوهشگران دریافتند که تکنولوژیهای جداگانه که در حیطههای مختلف بهکار میروند، بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از این رو، بررسیِ جداگانۀ آنها ممکن نیست. از طرف دیگر، تعداد تکنولوژیها به تدریج بیشتر میشد و مرزهای تکنولوژی در کل قلمرو فعالیت انسانی گسترش مییافت.
تکنولوژیها به سببِ تعدادشان و تراکمشان، به نحوی تازه، انسجام یافته بودند. سرانجام رایانه این دو عامل را به یکدیگر پیوند داد. دادهپرداز عنصری است برای مرتبط کردن و هماهنگسازی تعداد بسیار زیادی از تکنولوژیها و در عین حال به خودی خود، محصولِ پیوند خوردنِ تکنولوژیهای مختلف است. انسانها مفهومِ جدیدی از تکنولوژی را دریافته بودند، تکنولوژی به منزلۀ یک محیط و به منزلۀ یک سیستم. به عبارت دیگر: تکنولوژیهای ترکیبشده، با تأثیرگذاری بر تمامیتِ کنشها و سبکهای زندگیِ انسانی، اهمیتی به لحاظِ کیفی متفاوت یافتند. تکنولوژی دیگر دنبالۀ «تکنیکها» نبود. ناظران با ترکیب کردن و کلیت بخشیدن به تکنولوژی، گونهای از خودآیینی و تشخص را به آن نسبت دادند. این همان جایی است که در قلمرو امور محقق و تثبیت شده، و بنابراین در قلمرو تحلیلِ علمی، به آن دست یافتهایم. این تحلیل برای علوم اجتماعی تکنولوژی (علم مطالعۀ تاثیرات تکنولوژی بر گروههای انسانی) به اندازۀ کافی سخت و مخاطرهآمیز است، اما برای مطالعۀ تکنولوژی به منزلۀ سیستم و واقعیتی جامع و همهگیر، سختتر و پرخطرتر است.
با این حال، آیا وقتی تلاش میکنیم تا مفهومِ تکنولوژی را صورتبندی کنیم، مدل میسازیم؟ «مفهوم» ضرورتاً به معنای «مدل» نیست.
امروزه، میدانیم که در بسیاری از علومِ بشری، مدل یک «راهِ خروجِ اضطراریِ ایدهآل» است. ساختن مدل افراد را قادر میکند که نگرشی غیرمسئولانه داشته باشند. میتوانیم پدیداری جامعهشناختی را توصیف کنیم و وقتی خطایی در توصیفمان پیدا شد، بگوییم هدفمان توصیف یک واقعیت نبوده بلکه ساختن مدلی بوده است «تا بفهمیم آن مدل چطور کار میکند». اما این نکته را فراموش میکنند که اگر مدلی با واقعیت فاصله داشته باشد، همچنان میتوانیم کار کردنش را ببینیم، اما کارکردن این مدل هیچ چیز را تبیین نخواهد کرد.
چنین مدلی درست مثل کارِ مردی است که ادعا میکند میتواند تبیین کند چطور نقاش اثرش را خلق میکند. سپس پازلی را که از نقاشیِ آن نقاش درست شده، برمیدارد و اجزاءِ پازل را کنارِ هم میچیند. آخر سر هم تصویرِ نقاشی را درست میکند، اما او فقط توانسته نشان دهد که پازل چگونه درست میشود نه اینکه هنرمند چگونه نقاشی میکند.
در نتیجه، ادعا نمیکنم که مدلی را مطرح میکنم. میخواهم تبیینی را از واقعیت بیان کنم، تبیینی که در سطح خاصی از انتزاع قرار دارد. من رویکرد نوع آرمانی ماکس وبر را پیش خواهم گرفت، بدین ترتیب که بر یک یا چند دیدگاه تأکید خواهم کرد و بر پدیدارهای خاصی متمرکز خواهم شد و امور واقعی را به هم ربط میدهم که به نظر میرسد جدا افتادهاند، تا بتوانم به یک کلِ همگن دست یابم. نتیجۀ این کار یک مدل نیست، زیرا ادعای من این است که کل حقیقتاً همگن است؛ اما به دلیل وجود شبهپدیدارها، اعراض و، در روی دیگر سکه، جنبۀ ناشناختۀِ روابطِ درونی، نمیتوان آن را اینچنین دید. بنابراین آنچه به نامِ مفهوم، و بنابراین سیستم، میسازم، ممکن است از این حیث شبیه به مدل به نظر رسد که در وهلۀ نخست میپرسیم: «آیا نگریستن به امورِ واقع به این شیوه، برای فهم مفید است؟»، و نمیپرسیم: «آیا اشیاء واقعاً
اینطور هستند؟». اما به سرعت از این مرحله عبور میکنیم تا به معضلاتِ این مدل توجه کنیم نه به اینکه چگونه کار میکند. یعنی توجه میکنیم به اینکه: چه چیزی دربارۀ این مدل، به خودی خود، مسئلهآفرین است. وقتی به اینجا رسیدیم، فرآیند ویرانگر مدل را تجمیع میکنیم تا شرحی از واقعیت ارایه دهیم. بعد از این، از خودِ امرِ واقعی که منشأ مدل است میپرسیم. این کار رابطهای انتقادی میان مدل و واقعیت برقرار خواهد کرد و [بدین ترتیب]، هم از گفتمان بلاغی تکنولوژیِ فلسفی پرهیز خواهیم کرد و هم از اِهمالکاری در سرهمبندی کردن یک مدل بدون هیچ معضلۀ خارجی.
به هر حال مفهومِ کنونیِ تکنولوژی مزیتی مهم دارد و آن این است که بر ویژگیِ خاص تکنولوژی تأکید میکند و از خلطهای مرسوم میپرهیزد. سی. رایت میلز به نقل از لیونل رابینز، به درستی میگوید: «بیاغراق باید بگوییم که در روزگارِ کنونی، یکی از مخاطراتِ اصلیِ تمدن، برآمده از ناتوانیِ اذهانِ تربیت شده در علومِ طبیعی برای درکِ تفاوت میان امرِ اقتصادی و امرِ تکنیکی است.» ما دربارۀ خلط میان تکنولوژی و علم، و میان تکنولوژی و ماشین، مفصل سخن گفتیم و خلط متداولتری نیز میان تکنولوژی و اقتصاد وجود دارد. به محض آنکه کسی تلاش کند میان این دو تفاوت بگذارد، مارکسیستها او را متهم میکنند به راهبردِ گمراهکننده و ایدهآلیسمِ ضد انقلابی! با این حال، تا وقتی که نتوانیم پدیدارِ تکنولوژیکی را ورای استلزاماتِ اقتصادی آن و ورای مسائلِ مربوط به سیستمِ اقتصادی و نزاعِ طبقاتی بررسی کنیم، محکوم به نادانی درباره جامعۀ معاصر خواهیم بود (و در نتیجه، ناتوان از هر عمل انقلابی هستیم). پیشرفتِ اقتصادی و تکنیکیسازی مترادف نیستند. تکنیکیسازی از همان ابتدا جنبهای اقتصادی ندارد. امروزه، همانطور که خواهیم دید، هرچند ممکن است واقعاً نسبتی (بالقوه و مناقشهآمیز) میانِ رشدِ تکنولوژیک و رشدِ اقتصادی وجود داشته باشد، اما هیچ نسبتی از هیچ نوعی، میان رشدِ تکنولوژیک و توسعۀ اقتصادی وجود ندارد.
دیدگاهِ روکار نمونۀ خوبی از دیدگاهی سطحی به این مسئله است. او میان تکنولوژی و کاربردِ اقتصادیِ تکنولوژی، خصوصاً کاربردِ «سرمایهدارانه» و دوگُلی آن، خلط میکند. روکار میگوید چون اکتشافها هدفی اقتصادی دارند، یگانه پرسش این است که آیا رشدِ اقتصادی «اجازه میدهد که خواستههای کل جامعه برآورده شود، یا صرفاً منافعِ جمعِ اندکی را بیشینه میکند.» معضلات (البته معضلات واقعی که بحثی در مورد آنها ندارم) آن چیزهایی است که ابداً نمیگذارند به ساختارِ جامعۀ خود بصیرت پیدا کنیم و باعث میشوند مشکلاتی حلناشدنی پدید آید. مثلاً، روکار تصور میکند که ساختارِ سرمایهدارانه مانع بهرهبرداری کامل از اکتشافهای تکنولوژیک میشود. اما تبیین نمیکند که چرا این نظام در ژاپن و آلمان غربی، نسبتاً خوب کار میکند.
پس قدمِ اول در تشریحِ مفهومِ تکنولوژی، مسلماً این است که مفهومِ تکنولوژی را از بیشمار پدیدارِ مرتبط با آن که در قلمرو تکنولوژی نیستند، جدا کنیم. به دیگر سخن، این پدیدارها در نظر اول، آمیزهای جداناشدنی از تکنولوژیها و عوامل دیگر هستند (عوامل سیاسی، نژادی، روانشناختی، ایدئولوژیک و غیره). ناتوانی در جداکردنِ مفهومِ تکنولوژی، برای آنکه آن را ابتدا به خودی خود بنگریم، موجب خواهد شد که اشتباهات بیشماری سربرآورد. نمونهای از این اشتباهات وقتی رخ میدهد که از خودمان دربارۀ تکنولوژی، آنچنان که هست، بپرسیم.
شورای جهانی کلیساها فهرستی از مسائلِ غلط دربارۀ تکنولوژی را (منظورم از غلط بیدقت است) در سندی گرد آورده است. این سند خلاصهای از چندین نوشته است که این مسائل در آنها مطرح شده است. در واقع در این سند مسائلی که باید بررسی شوند را فهرست کردهاند: ضرورتِ سیاستگذاریِ زیستمحیطی، معضلِ غذای جهانی، پیریزیِ ساختارهای ملی و بینالمللی برای کاربستِ منصفانهتر تکنولوژی، برنامهریزی شهری، معضلاتِ جدید مربوط به اقیانوسها و فضا، پیامدهای پیشرفتِ ژنتیکی و زیستشناختی در زمینۀ کنترل و ارتقای زندگی، خلق نیازهای مصرفیِ تازه، انقلابی که در تولید و انباشت اطلاعات رخ داده است، تاثیرات تکنولوژیهای ارتباطی بر آموزش و پرورش و بر شرطیسازیِ افکارِ عمومی.
تمام این مسائل، که هیچ کدام غلط نیستند، بدون هیچ مطالعهای دربارۀ تکنولوژی، آنچنان که هست، مطرح شدهاند. با این حال، اگر وجوهِ این پدیدار را بررسی کنیم نه پدیدارِ فینفسه را، ناگزیر یا گرفتارِ خطا میشویم یا گرفتارِ حرفهای پیشپاافتاده یا هر دو. نکتۀ شایستۀ توجه این است که همین محققان در فصلِ دوم، دربارۀ «پیامدهای سیاسی-اقتصادیِ تکنولوژی» بحث کردهاند، بدون اینکه متوجه باشند که در فصل نخست هم صرفاً پیامدها را بررسی کردهاند نه خودِ علت را. چطور میشود از پیامدها بحث کنیم بدون اینکه ابتدا بپرسیم: پیامدهای چه چیز؟ مؤلفان طوری رفتار میکنند که انگار همه به نحوِ پیشینی میدانند که تکنولوژی چیست؛ پیشفرضی شتابزده. پیشفرضی که البته منجر میشود به خیل کثیری از آثارِ بیمایه که شورای جهانیِ کلیساها ارایه کرده است. باید از چنین راه و روشی پرهیز کنیم. ابتدا باید خود این واقعیت را بررسی کنیم، کاری که فقط وقتی
ممکن است که یک مفهوم بسازیم که تکنولوژی را از مجموعۀ عواملِ اقتصادی-سیاسی مجزا کند.
اما این روندِ بحث به این معنا نیست که از این پس تکنولوژی را باید فینفسه، به این معنا که موجودی خودبسنده است، در نظر بگیریم. این کار نیز منجر به خطایی دیگر در طرفِ مقابل میشود. بیتردید نمیتوان عملیات فکریِ انتزاع را انجام داد و بعد دست از کار کشید. باید چیزها را همانطور که هستند در نظر بگیریم نه اینکه دربارۀ تکنولوژیِ فینفسه جاروجنجال راه بیندازیم، حتی اگر نویسندگان بسیاری این کار را انجام دهند – آنها تکنولوژی را به گونهای توصیف میکنند که انگار انسان، اقتصاد، سیاست و جامعه اصلاً وجود ندارند یا نهایتاً شبیه تودهای خمیری و کاملاً شکلپذیر هستند. مثلا رورویک را در نظر بگیرید. کتابهای حیرتانگیز او، استقبال از طفل نورسیده (۱۹۷۲)، و انسان ماشین میشود (۱۹۷۱) فهرستِ مفصلی است از پیامدهایی که تکنولوژیهای پیشرفته به بار میآورند. دوباره باید بگوییم که از توصیفات این کتابها نمیتوانیم بفهمیم این پیامدها به چه چیزی ربط دارند: به تکنولوژیهایی که تاکنون شناخته شدهاند و بهکار میروند، یا به آزمایشهای درحالِ انجام که نتایجشان هنوز معلوم نیست، یا به امیدواریِ دانشمندان برای کسبِ موفقیت، یا به پروژهای تحقیقاتی، یا به این که در بیست سالِ آینده به فلان چیز میرسیم یا نه. رورویک چنین چیزهایی را توصیف میکند: انسانِ ماشینی، «کیبرت»، رابطِ مستقیم میان مغز و رایانه؛ داروی الکترونیکی؛ استفادۀ همگانی از رباتها؛ تحریکِ الکترونیکیِ مغز (E. S. B) که از تعابیر همخوابگیِ الکترونیکی، حافظۀ الکترونیکی، سرخوشیِ الکترونیکی برای آن استفاده میکند؛ A. R. M. S (سیستمی سیبرنتیک که میشود با آن، هزاران مایل دورتر، چیزی را حس کرد یا کاری را انجام داد) B. F. T (آموزش پس خوراند زیستی برای جداکردن ذهن از ماده و رهاسازی تن)؛ و غیره. رورویک (البته همچون آ. تافلر) همۀ این چیزها را واقعیتهای تکنولوژی در آیندهای نزدیک و حتمی میداند. طوری آینده را توصیف میکند که انگار در آینده، خیلی عادی است که تکنسینی در آزمایشگاه خود، شبهآزمایشهایی روی خوکچۀ آزمایشگاهی انجام دهد و چهل پنجاه الکترود در مغزش کار بگذارد و چیزی ابداع کند. و هیچ کس هم دربارۀ موانعِ اخلاقی و روانشناختیِ این کار بحثی نکند و دربارۀ مشکلاتِ اقتصادیِ کاربستِ عمومیِ این ابداعات، یا دربارۀ معضلات سیاسی و اجتماعی آن حرفی نزند. همه چیز به گونهای رخ میدهد که انگار در جهانی رؤیایی هستیم. جادوگرِ اعظم تکنولوژیِ تازهای کشف میکند، عصای سحرآمیزش را تکان میدهد و میگوید ظاهر شو! و همه چیز تغییر شکل میدهد.
دقیق بگویم، من دربارۀ هیچ تکنولوژیِ خاصی قضاوت نمیکنم، فقط میکوشم نشان دهم که تفاوتهای بسیار زیادی میان اکتشاف یک تکنولوژی در آزمایشگاه و کاربستِ همگانیِ آن وجود دارد. به نظر میرسد همهجور اکتشافی ممکن باشد، با این حال شاید نهایتاً هیچ یک تحققِ عملی پیدا نکند. توجه کنید که واقعیت بسیار صُلب و سخت است. چیزی که مرا میترساند «خطرهای» رشدِ چنان تکنولوژیهایی نیست، بلکه تصورِ کودکانۀ نویسندگانی است که فکر میکنند این تکنولوژیها هماکنون محقق شدهاند و همین آزمایشگاههای امروزی به دنیای فردا تبدیل خواهند شد. سخنگفتن از ماشینی که زندگی میکند و میاندیشد، یا حتی خود را بازتولید میکند (فوننویمان)، انسانمحورپنداریِ بچهگانه است. ژانکلود بونه میگوید که ماشین واجدِ فراعقلانیتی است که «حاکی از قدرت اندیشۀ خلاقانه مطابقِ هنجارهای خود است، و بر جهانی جدید و آکنده از معنا و بیمعنایی استوار است». اما این حرفها توهمِ محض است. باز هم میگویم، این سخنان دقیقاً دربارۀ جنبههای تکنولوژی هستند (عمدتاً رایانهها)؛ و بونه دربارۀ این جنبهها چنان اغراقآمیز سخن گفته است که گویی واقعیتاند.
اما تکنولوژی به نحوی اجتنابناپذیر بخشی از جهانی است که ساکن و راکد نیست. تکنولوژی فقط در نسبت با اینچنین جهانی میتواند توسعه یابد. هیچ تکنولوژیای، حتی اگر خودآیین باشد، نمیتواند خارج از بافتارِ اقتصادی، سیاسی و فکریِ مفروضی توسعه پیدا کند. اگر این شرایط حاضر نباشند، تکنولوژی نافرجام خواهد ماند. باز هم میگویم، شعبدهبازهایی که ماشین را به عنوان جانشین تمامعیار انسان جا میزنند، ماشینی که بسیار بهتر از انسان میاندیشد زیرا میتواند «فارغ از آشوبِ عواطف» (به قول بونه) بیندیشد، در دامِ چنین خطایی لغزیدهاند. آنها وجهی از وجوهِ، چهرهای از چهرههای پدیدار تکنولوژیک را در نظر گرفتهاند نه خودِ پدیدار تکنولوژیک را.
فقط با دانستنِ این پدیدار در تمامیتش میتوان میزانِ تازگی، و همچنین حدود آن را سنجید. مسلماً، اگر تکنولوژیهای متکثر را به تصویر بکشیم و کنارِ یکدیگر بنشانیم، بهراحتی میتوانیم توسعۀ بیانتهایِ آنها را تخیل کنیم. اما اگر سیستمی را مطالعه کنیم که در آن تکنولوژیها با یکدیگر ربطِ متقابل دارند و بفهمیم که این سیستم بسته نیست، آنگاه باید دریابیم که نه میتوانیم تکنولوژیها را انسانگونه کنیم نه میتوانیم توسعۀ بیانتهای آنها را تخیل کنیم. به همین دلیل باید تکنولوژی را مفهومسازی کنیم و توصیفهای اغراقآمیز و وهمآلود از جامعۀ آینده را، به سبک آنچه فیلم آلفاویل گُدار نشان میدهد، قاطعانه کنار بگذاریم. این چیزها تصویرسازیهایی اسطورهای از تمدن هستند که نه محقق میشوند و نه قرار است واقعیت یابند. نظیر فیلم ۲۰۰۱، ادیسۀ فضایی، این تصاویرِ بیگانه هم ترسناکاند و هم کاملاً دلگرمکننده. نویسنده تصویری هیولاوش و خیالی از دنیای آینده ترسیم میکند، و بعد بدان میتازد، کسی هم از او بازخواست نمیکند، چون توصیفاتِ او با هیچ ساختارِ اجتماعی یا گروه خاصی تطابق ندارد. این تصویرسازی همانطور که خواهیم دید، در توسعۀ سیستمِ مورد بحث ما نقش دارد؛ اما با توجه به تکنولوژی، تصویری آشکارا غلط است. این اشتباهها چه ناشی از بلندنظری باشد، نظیر رورویک، چه ناشی از ترس، نتیجه یکی است: این چیزها تکنولوژی نیستند، «دنیای فردا» اینچنین نیست.
اگر از مفهومِ تکنولوژی سردرآوریم، میتوانیم با پیریزیِ تمامیتِ آن و با قراردادنِ پدیدارِ تکنولوژیک در نسبت با بافتاری که در آن توسعه مییابد، سنجشی دقیق از قابلیتهای آن بهدست آوریم. از سوی دیگر، با این کار میتوانیم خودآیینیِ تکنولوژی را تصدیق کنیم و نظیر چارلز رایش (در کتاب پختگی آمریکا)، که به نظرش همه چیز فقط در سطحِ آگاهی اتفاق میافتد، قربانیِ خوشبینیِ سادهانگارانه نشویم و نگوییم برای هدایتِ تکنولوژی «کافی است هدایتِ
چیزهایی را در دست بگیریم که کسی هدایت نمیکند. باید خلئی را پُر کنیم، نبوغ را در جایی بهکار بندیم که نبوغی نیست…». به همین سادگی.
دوباره داستان عصای سِحرآمیز است، فقط به جای انفجارِ کاربستهای همگانیِ تکنولوژیهای پیشرفته، کافی است با آگاهییافتن به کلِ سیستم، سلطهای جادویی بر تکنولوژی پیدا کنیم. تکنولوژیِ فینفسه، «آگاهیِ سوم» را تولید میکند، که آگاهیِ انسان است در بلوغی آزاد و معنوی. هیپیها همه جا هستند. «کافی است» نظامِ ارزشها تغییر کند، رفتارِ روانشناختی تغییرِ شکل دهد، طریقۀ زندگیکردن عوض شود، و پوف! تکنولوژی دیگر قدرتی نخواهد داشت.
رایش پیروزیِ مو درازها و شلوار گشادها را جار میزند و آن را ضامنِ سَروَریِ ما بر تکنولوژی میداند. «زیرا انتخابِ سبکِ زندگی کنشی است فراتر از ماشین، کنشی مربوط به ناوابستگی است، اظهارِ ناوابستگی است. ما به عصرِ تازهای از حیاتِ بشر قدم میگذاریم». اینور را بپا! آنور را بپا! رورویک، البته به درستی، بر رشدِ قابلیتهای تکنولوژیک و تنوعِ سرسامآورِ کاربردهای آن تأکید میکند. اما به غلط، معتقد است که تکنولوژی در خلا مطلق توسعه پیدا میکند. برعکس، رایش بهدرستی تأکید میکند که هیچ چیز بدونِ آگاهی رخ نمیدهد و آگاهی نقشی برتر در صورتبخشی به جامعه دارد. اما به غلط، معتقد است که تغییر در آگاهی، به خودیِ خود، عبارت است از تغییرِ شکلِ سیستمِ تکنولوژیک. یکی خیال میکند انسان و جامعه کاملاً شکلپذیرند، دیگری خیال میکند تکنولوژی کاملاً شکلپذیر است. مفهومسازی باید به ما کمک کند تا از هر دو اشتباه پرهیز کنیم. این مفهوم، با موشکافیِ فکری، مانع میشود که از راه منحرف شویم. این مفهوم نهتنها ما را از واقعیت جدا نمیکند، بلکه همین خصلتِ منتزَعبودنِ آن (اگر درست عمل کنیم) است که به ما اجازه میدهد تمامی واقعیت را در نظر بگیریم و نمیگذارد روابطِ متقابلی را که مفهوم در میانۀ آنها جای گرفته است، فراموش کنیم.
بنابراین، کار اصلی ما این نیست که در چمنزارِ احتمالات و پیشرفتهای ممکن پرسه بزنیم و بهترینها را از قلب مصنوعی گرفته تا گل سرسبد باغ یعنی همان رایانۀ متفکر گلچین کنیم. باید به سیستمی دست یابیم که عناصرِ مختلف را لحاظ میکند و همچنین این نکته را در نظر میگیرد که عناصر مذکور عواملِ واقعیتهایی هستند که هم امور دیگر را مشروط میکنند و هم خود مشروطاند. با شکل دادن به این مفهوم، باید «چیزها را آنطور که هستند به چنگ آوریم» نه اینکه سبکسرانه به سمتی بلغزیم که دلمان میخواهد!
تحتِ این شرایط، یقیناً باید میانِ مفهومِ تکنیک و مفهوم تکنولوژی تمایز قائل شویم. سخن گفتن از تکنولوژی در جاییکه منظورمان تکنیک است، اشتباهی فاحش است، اشتباهی که متفکران فرانسوی به تقلید از شیوۀ بحث متفکران انگیسی-آمریکایی، اغلب مرتکب میشوند. تکنولوژی گفتاری است دربارۀ تکنیک، علمی است دربارۀ تکنیک. تکنولوژی در وهلۀ نخست، گفتاری است دربارۀ تکنیکهای مختلف (به بیان انگلیسیها، تکنولوژیهای مختلف)؛ و در مرتبۀ بعد، تلاشی است برای بحث دربارۀ تکنیک (در انگلیسی، تکنولوژی) به طور عام، یعنی دربارۀ خود این مفهوم. البته این بحث مطالعهای درباره رویهها، به اصطلاح عملیاتِ صنعتی، نیست (چنین بحثی موضوع دروس فنی است!)؛ هدف این بحث تأملی فلسفی است. تکنولوژی تا وقتی که شروع به تشخیص مفهومِ تکنیک (تکنولوژی انگلیسی) و سیستم تکنولوژیک نکرده باشیم، متزلزل است. در اینجا، لوگوس گفتاری میشود انتزاعی و بیمَرجع. جالبتر این است که، مطابق شیفتگیِ رایجِ فلاسفه، این بحث گفتاری است دربارۀ تکنیکِ (تکنولوژی انگلیسی) فینفسه، در هر دورهای، در هر محیطی، گویی میتوانیم تکنیکِ (تکنولوژی انگلیسی) غربیِ پیش از قرنِ هجدهم را با تکنیک (تکنولوژی انگلیسی) در عصر کنونی یکی بگیریم.
سیموندون مستقیماً به خودِ پدیدارِ تکنولوژیک پرداخته است و در این چارچوب، به جای تولیدِ گفتمانی خیالپردازانه، خوب عمل کرده است. در مقابل، نمونهای عالی از گفتمانِ پوچ، تحت تأثیر انگلیسیمآبی دربارۀ «تکنولوژی»، کتاب La Technologie اثر بونه است. این کتاب مزین به افاضاتی دربارۀ ساختارگرایی، پسامارکسیسم، و زبانشناسی مدرن شده است تا سنجیده و متقن جلوه کند. در این کتاب چهار یا پنج تعریف از «تکنولوژی» آمده است، بدون آنکه از از افتادن در دامِ سادهانگاری (مثلاً ماشین زندگی میکند و میاندیشد) و خلطهای ابتدایی (مثلاً نمیتوانیم دربارۀ پدیدارِ تکنولوژیک قضاوت کنیم چون «متعلق بحث نسبت به اوهامی که دربارۀ آن داریم بیتفاوت است» و غیره) پرهیز شود. کاری بسیار خامدستانه که با استفاده از نظامهای بلاغی، ظاهری علمی به خود گرفته است. به همین سان، کاری است کاملاً «تکنولوژیک». گفتاری ساده دربارۀ چیزی که مفهومسازیِ روشنی ندارد.